مدتیه دارم بهش فکر می کنم تا بتونم موضوع رو درست طبقه بندی کنم شاید راه حلی بشه داد که هم بشه پیشگیری کرد هم درمون باشه. درمون صد در صد و واکسن و این چیزا که نداره اینو می دونم ولی شاید بشه قضایا رو مدیریت کرد. همین قضیه دعوا ها رو می گم آخریش اینجا بود. بعضی ها می نویسند متاسفم ،شرم آوره ، امیدوارم ما دچار نشیم. ولی واقعیت اینه که این یه حقیقت . حالا این حقیقت چیه؟
حقیقت اینه که این اتفاق همه جا ممکنه اتفاق بیفته. حتی همین اصفهان لاگ تا حالا چندین مورد از این دست درگیریها رو پشت سر گذاشته ( نکته اش همینه که پشت سر گذاشته!) . حتی قبل از تاسیسش درتلاش اول این مشکل یه دفعه پیش اومد که باعث شد حتی جلسه اول درست تشکیل نشه و در تلاش بعدی که ۶ ماه بعد به درخواست امید بود شکل گرفت. پس حرف اول من اینه که این طبیعیه ، البته خود اتفاق طبیعیه و نه حوادث و جنجال های بعدش و جنجالهای بعد مهمترین چیزیه که باید کنترل بشه. پس اگه طبیعی بگیریش حتما خودت رو آماده می کنی. آماده می کنی تا حواست باشه هدفت و همین طور ذهنیت آدما آسیب نبینه. البته عملی کردنش هم کلی داستان داره و خیلی بسته به توانایی ها و تجربه داره ولی قابله انجامه.خیلی دوست دارم در مورد دلایل این حقیقت حرف بزنم. البته دلایلی که تجربه اشون کردم. اونایی که تا حالا فهمیدمشون و تونستم باهاشون کنار بیام.
من تا حالا نظاره گر تشکیل و انحلال خیلی از گروه ها بودم و اصفهان لاگ تنها گروهی بوده که توش سهیم بودم. یه دوره ای زیاد به سازمان ملی جوانان اصفهان می رفتم. تشکیل خیلی از گروه ها رو دیدم که اکثرا فعالیتشون ( اگه فعالیتی داشتند) به چند ماه نکشید. مشکل اول کجا بود؟
حس مالکیت: این اولین چیزی بود که سرش دعوا می شد. همه از بقیه می خواند که در کارها کمکشون کنند، همراهی داشته باشند و در عین حال به حس مالکیتشون احترام بزارند ولی یادشون می ره بقیه هم به این حس نیاز دارند تا بتونند کار کنند و فعالیت داشته باشند. این موضوع در موارد حاد کلا گروه رو از هم می پاشونه و ضعیفش باعث کم کاری بقیه می شه. من خودم نتونستم این موضوع رو حل کنم ما توی لاگ اصفهان یه کم از نوع ضعیفش رو داریم و نتونستیم این حس رو عمومی به همه بدیم. ولی با یه تعدادی از اعضاء مشکلی نداریم. در مورد راه حلش داریم فکر می کنیم. من چند روز پیش در این مورد با چند تا از دوستان صحبت کردم ولی هنوز راه حل درست درمون نداریم.
حس مدیریت: یکی از مشکلاتی که همیشه هست اینه که عده ای همیشه هستند که می تونند کنترل بیشتری روی بقیه داشته باشند. این موضوع از جهات مختلفی در یه عادم شکل می گیره. چیزایی که می تونه به این حس منجر بشه می تونه اطلاعات مناسب ، اعتماد به نفس ، کوجک شمردن دیگران، حق آب وگل ، داشتن ایده و از این قبیل باشه. این حس ها ممکنه در همه به وجود بیاد. من انواع مختلفش رو تو خودم تجربه کردم و خیلی کلنجار رفتم تا جلشو بگیرم. یک سری از این حس ها ویران کننده است و یک سری اش خوبه ولی مشکل اصلی خود این حس ها نیست . مشکل وقتی اتفاق می افته که جند نفر با این شرایط در مقابل هم قرار می گیرند که خوب هر کدوم طرف مقابل رو مانع می دونه و تصمیم می گیرند به قول معروف تاپیک رسوایی بزنند. خلاصه به این نتیجه می رسند که دیگی که برای من نجوشه می خوام سر سگ توش بجوشه 😛
خوب این کار راه حلش چیه؟ می شه از دو جنبه بهش نگاه کرد. نگاه اول از دید کسایی که دارند دعوا رو تماشا می کنند. بهترین راه حل اینه که این دو نفر را از هدف دور کنند و قضیه رو تبدیل کنند به یک قضیه شخصی بین اونا معمولا این کار جواب می ده. با این کار بعد از دعوا چون اصل کار آسیب ندیده احتمال آشتی زیاده و در عین حال موضوع به همه ربط پیدا نمی کنه و آسیبش کمتره. یادتون باشه از کسی حمایت نکنید چون ۹۰ درصد اصل قضیه مشخص نمی شه و هر کس دلایل خودش رو داره.
راه حل دیگه هم از دید کسیه که خودش درگیره. بهترین حالت اینه که شما سعی کنی درک کنی طرف مقابلت واقعا مشکلش چیه؟ این مشکل شامل اینکه اون به آدم عوضی و زبون نفهمه نمی شه ها 😀
خیلی موقع ها طرف مقابل دچار یک سری سوء تفاهم شده و اون رفتاری رو که داره بروز می ده در شما دیده و در واقع داره مقابل به مثل می کنه. بعضی موقع ها هم چون نمی دونه چی کار کنه داره این رفتار رو بروز می ده شاید بتونید کمکش کنید.بعضی موقع ها هم به نفر کارا تو دستش گرفته و نمی دونه چجوری بین بقیه تقسیم کنه و همه فکر می کنند طرف قصد شومی تو کلشه! توی این مواقع هم می تونید کارا رو خودتون ازش بگیرید و منتظر نشید اون تقسیم کنه. این مشکل آخر در مورد من زیاد پیش می یاد . روی این هم دارم کار می کنم رو خودم. اگه از اون دسته هم هستید که به خاطر اینکه ایده ای دارید مقابل کسی قرار گرفتید، سریع تر ایدتون رو عملی کنید همه از ایده های خوب استقبال می کنند. اگه هیچ کدوم نبود مطمئن باشید تاپیک رسوایی بهترین راه حل نیست. پیشنهاد اینه که بیشتر فکر کنید همیشه راه حل پیدا می شه.
یکم می خوام قضیه رو شخصی ترش کنم. می خوام طرف صحبتم دقیقا کسی باشه که داره اینو می خونه و نه یه نفر که جدا داریم در موردش حرف می زنیم. اینکه توی این کله آدم چیا می گذره که باعث می شه با بقیه کل بندازه یا یه نفر یا افرادی رو ناراحت کنه. همه این فکر ها آفته آفت کار گروهی. آفت گروه همه رو می پاشونه.
اولیش تحلیل میزان کاره . من بارها باهاش درگیر شدم اینکه احساس می کنی بیشتر از بقیه کار می کنی و طلبکار بقیه می شی. این رو باید جلوش رو بگیری. این موضوع همیشه هست و همیشه هم شما نیستید که بیش از بقیه کار انجام می دید. شاید افراد دیگه ای باشند و شما کار اون ها رونمی بینید. اگه واقعا کار زیادی انجام می دید برای تشویق بقیه ازش استفاده کنید و نه برای سرکوبشون . کار سختیه ولی باید تمرین کرد.
اگه مسؤولیتی بر عهده داریدحواستون باشه قرار نیست حالا دیگه کمتر کار کنید. هر مسؤولیتی کار بیشتری به همراه داره. پس اگه با قبول مسؤولیت توقع دارید کارتون کمتر بشه دارید اشتباه می کنید و احتمالا تو مسؤولیتتون به مشکل بر می خورید. این همون قضیه است که من همیشه می گم که جایگاهها توی یک گروه بر مبنای مسؤولیت تقسیم بشه و نه پست و درجه. اینجوری یه نکته جالب هم که داره اینه دعوا هم کمتر می شه. 😀
در نهایت هم حواستون باشه یه گروه هستید. حضور همه با ارزشه ، حتی اونکه هر جلسه می یاد جلوتون می شینه و فقط لبخند می زنه و غیر از گوش دادن و لبخند زدن (من به این یکی خیلی علاقه دارم، بهم روحیه می ده) کاری نمی کنه. به نظر من هر جلسه ازش تشکر کنید. 😉
خیلی چیزای دیگه هم هست که زمان نوشتن ندارم و خیلی چیزای دیگه که شاید ندیده باشم. خیلی خوشحال می شم اگه نظراتتون رو بشنوم. شاید روزی یه راهنمای گروههای کاربری ایجاد کردیم.
4 پاسخ
بسیار عالی ما که استفاده کردیم از مطالب ! انشالله مفید واقع بشود
سلام
آقای اسلامی شرمنده من یکم حوصلم برای خوندن متن های طولانی کم هست اما تا اونجایی که عقل ناقص بنده فهمید ، بعد از چند تفکر در این رابطه به این نتیجه رسیدم که اگر کسی یا کسانی که عضو گروهی هستند خود جوش،با صفت یکشان بودن همه اعضا و مدیریت محض نداشتن یک نفر بر دیگران عمر این گروه کوتاه خواهد بود.
به نظره بنده اگر مدیریتی در گروه نباشد که اعضا قبولش داشه باشند و افراد اون گروه به اندازه خودشون و به اندازه وظایفشون مدیر نباشند این گروه مدت زیادی دوام نمی آورد.
بنده در ۲گروه از این دست بوده ام (البته تجربه شما بیشتر از بنده است.) و در این دو به چشم دیدم که وقتی اعضای گروه برای گروه خود احساس مسئولیتی نمیکنند و مدیریت را فقط به یک نفر سپرده اند و به عبارت دیگر دلشون برای گروه نمیسوزه گروه به راحتی بعد از چندی فعالیت ناقص منحل شد!
در پایان عرض میکنم که مدیریت یک یا چند شخص به عنوان خط دهنده و مدیریت سایر اعضای گروه در مراقبت از اعمال رو رفتار خود و دیگران نیاز گروه است.در مورد مدیریت پایین دست این منظور که اعضا فضولی در کار یک دیگر و امر و نهی کردن یکدیگر را برای هر موضوعی سرلوحه کار خویش قرار دهند ،را ندارم بلکه اگر مدیریت ها دلسوزانه باشد این ۲ مشکل اخیر هم حل میشود.
موفق باشید.
این بستگی به فرهنگ داره و انسانهای اون فرهنگ زیرا که فرهنگ رو اشخاص اون جامعه می سازن
باید قبول کرد . چرا ما به به خودمون فکر میکنیم و به دیگران و احساس اونها و حقوق اونها ارزش قایل نیستیم (این قضیه برای همه قابل لمس هست ) . ما هیچیم . اولین قدم برای آزادی خودمون شکستن خویش هست (تهی باش تا سرشار شوی ) منی وجود نداره . همه برای پیشرفت نیازمند دیگرانیم . ما باید خودمون رو بشناسیم و برای بهتر شدن خودمون تلاش کنیم . اونوقت هست که میتونیم به دیگران کمک کنیم . کسی که به خودش کمک نکرده . نمی تونه به دیگران کمک کنه .
موفق و لینوکسی باشید .
من راستش از دو نظر آخر چیزی دستگیرم نشد . نه اینکه نگیرم ارتباطش با موضوع را نفهمیدم.
موضوع بحث های من گروه های موجود هستند و اتفاقاتی که توش می افته و تحلیل از جانب نظر خود من هست . اینکه انسان باید خود سازی کنه یا اینکه اساسا ساختار مدیریت گروه ها چه چهارچوبی داشته باشه موضوع مجزایی است که باید به صورت جداگانه به آن پرداخته شود و مجالی دیگر می خواهد.
اما در مورد اینکه آیا مشکل اینه که کسی خودشو نساخته یا ساخته یا فکر پلیدی داره یا حقوق آدما را زیر پا گذاشته باید بگم که من بعد از ۳۰ سال عمرم به نتیجه رسیدم که هیچ گاه در یک گروه یا جمع نباید به افکار پس زمینه شخص مقابل گیر داد. باید موضوع را همیشه از زاویه بیرون و آنچه دیده می شه بررسی کرد. چون حدس درونیات آدم ها آنچنان درصد خطای بالایی داره و آنچنان گرایش به بدبینی داره که معمولا جز دردسر اختلاف و بعد از همه اونها پشیمونی چیزی به همراه نداره .
به همین دلیل همیشه سعی می کنم آنچه را که همه می بینند و تشخیص می دهند بررسی بکنم و حدس خود در مورد درونیات آدم ها را هم قسمت خوشبینانه را همیشه مطرح می کنم. این نظر و تجربه من هست.
و البته این را هم بگم این جمله از تولستوی را می پرستم: با دستمال کثیف نمی تونی یه میز کثیف را تمیز کنی