تاثیر حادثه‌ها

من مدتهاست که از تراپی و مشاوره استفاده می‌کنم و به خوندن کتابهای روانشناسی علاقه دارم. البته نه به طور خیلی متمرکز و گسترده . ولی اگه احساس کنم کتابی بخشی از سوالات ذهنی من را جواب می ده حتما می خونمش.

چیزی که خیلی واضح هم توی جلسات تراپی و مشاوره و هم توی کتاب ها جاش خالیه (اقلا این هایی که من با هاش روبرو بودم)، تاثیر حادثه هاست. به طول گسترده ای موضوعات کلی دیده می شه و دارای الگوهایی کلی . یعنی یه اتفاق اینجوری دیده می شه که یک گزاره داره همه را توضیح میده. همه آدمها و همه شکلها و حتی چزایی اینکه این شکل ها با هم مشابه نیست. در صورتی که چیزی که من تجربه کردم تو زندگی بخش زیادی از تفاوت ها برای آدمهایی که در شرایطی مشابه رفتار متفاوت و مسیر های متفاوتی را پیش می‌گیرند، حوادثی هست که برای هر کدام رخ می ده.

شما در یک محیط چند وجهی دارید زندگی می‌کنید. خانواده ، جامعه، محل تحصیل و کار ، رفقا و در نهایت لحظه حضور و اتفاق. اینها یه هیچ وجه نمی تونند همشون یکی باشند. مثلا دو تا خواهر و برادر را در نظر بگیرید که هر دو در یک ماشین هستند و تصادفی را مشاهده می‌کنند. امکان اینکه هر دو تجربه مشابهی داشته باشند اصلا وجود نداره. مطمئنا یکی به پنجره نزدیکتره و صحنه را واضح تر می بینه، ممکنه یکیشون بقل یکی از والدین باشه و اون لحظه امنیت بیشتر را تجربه کنه و … . در هر صورت امکان نداره که هر دو تجربه یکسانی داشته باشند و مطمئنا اون حادثه تاثیر متفاوتی را برای هر کدوم از اونها رقم می زنه.  و نکته مهم دیگری که هست اینه که از همین لحظه همین اتفاق می تونه تجربه متفاوت بعدی را ایجاد کنه. چرا که در تجربه قبلی هر کدوم ، در رفتارشون، انتخاب های مختلفی را انجام دادند و همین نقطه برای متفاوت بودن در انتخاب های بعدی کافیه.

کل چیزی که بالا گفتم، چیزیه که از نظر در همه کتابهایی که خوندم و یا جلسات مشاوره‌ای که رفتم جاش خالیه. تاثیر حادثه ها و اینکه شما فقط با یک حادثه ممکنه تصمیم رفتاری متفاوتی گرفته باشی و دیگه توی الگو نباشی.

بماند که این برداشت من می تونه از دانش کم من هم باشه، ولی هر چه هست به نظر همه جا نیست و هنوز همه بهش عادت نکردن و دائم به دنبال الگو‌های یکسان می‌گردند و به این موضوع هم تاکید می‌کنند. و برخی موارد وقتی حتی تذکر می دی که من شروع داستان را می دونم، می دونم چرا دارم اینکار را می کنم و از کی شروع کردم به این کار، باز دنبال یه الگوی از پیش تعریف شده می‌گردند، دنبال یه الگوی مبهم چیزی که فکر می کنند نباید تو بهش آگاه باشی و باید دنبالش بگردند.

نمی دونم ، سعی می‌کنم جای شک را باز بزارم تا شاید با بررسی بیشتر نتیجه متفاوتی را بگیرم.

4 پاسخ

  1. حاجی هر وقت یکی میگه میرم تراپی مو به تنم سیخ میشه
    تجربه بدی از روانشناس و تراپی دارم

  2. آره قبول داره که مشاوره بد می تونه شبیه یه حادثه بد عمل کنه و بترکونه، منم تجربه مشابه داشتم که فقط چندین ماه سعی می کردم تاثیر این تجربه بد را از ذهنم کمرنگ کنم. ولی واقعیت این هست که بالاخره نمی شه بشینی مشکلت را فقط با خوندن کتاب حل کنی. بعضی مواقع دیگه کم میاره آدم. نیاز به کمک هست.
    حالا اینکه یه آدم مناسب پیدا کنی مهم می شه و یکم جستجو می خواد و تست کردن .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *