بازم گروه های کاربری (حس مالکیت)

مدتیه در گیری زیاد شده توی گروه ها و دائم شاهد کل کل کردن آدما هستیم . من فکر می کردم ما این مرحله را پشت سر گذاشتیم . هی با خودم می گفتم وااااای ما توی ایران مثل جاهای دیگه شروع متفاوتی داشتیم. واااااای اینجا خبری از flamewar و این جور حرفها نیست. ولی اشتباه می کردم هنوز وارد نشده بودیم . حواسم نبود ،بدون طی کردن این مسئله نمی تونیم رشد کنیم. و نکته دیگر اینکه، هنوز چیزی نبود که سرش مشکلی باشه. ولی با قوت گرفتن فعالیت ها و ارزش پیدا کردن آنها یواش یواش داره سر و کله موضوع پیدا می شه.

هر کاری، هر رخدادی و هر پیشرفتی یه سری پیش زمینه می خواد. تا به وجود نیاد درست نمی شه. چون آدما همه آماده نیستند، همه یه فکر ندارند و همه تجربه یکسان ندارند. پس باید پخته بشند. این نه اینکه من بحث ها را تایید می کنم ، یا می گم نباید بهشون ایراد گرفت ، نه. من فقط دارم می گم که درست می شند ، دلسرد نشید. یه جایی همه در آداب رویارویی با هم به نقاط مشترک و نزدیک به همی می رسند و اونموقع وقتی کسی یه کم داغ کنه ، همه انگشت تعجب به دهان می گیرند.

اما برم سر موضوعی که می خواستم کامل باز کنم توی مطلب قبلی با عنوان اندر باب گروه های کاربری یکی از مشکلاتی که گروه ها درموردش به مشکل می خورند را حس مالکیت گفتم. الان اکثر مشکلاتی که این چند وقت دیدم دقیقا شروعش از همین حس مالکیت بود. اکثر بحث ها به دلیل همین بود که آدما حس مالکیتشون را در خطر می دیدند. البته دومین مشکل مخلوط حس مالکیت و حس مدیریت بود که بحث های داغی را پیش آورد که حتی پست هاش از انجمن ها پاک شدند و دیگه در دسترس نیستند.

طبق معمول این حس مالکیت خودش نیست که مشکل به وجود می یاره . چون از حس های واجبه ، باید باشه، نیازش داریم برای گروه. خوب پس حتما تو ذهنتون می گید که نباید این حس آسیب ببینه و اون کسی که آسیب را می زنه مقصر هستش. ولی این یکی هم صد در صد در نظر گرفتنش معنی نمی ده چون به هر حال ممکنه اتقاق بیفته و یا اینکه این اتفاق یه سوء تفاهم باشه و واقعا رخدادی در کار نباشه. این مورد سوءتفاهم را من توی لاگ اصفهان بیش از همه داشتم ، که دوستان خوشرو پس از ارائه توضیحات با متانت قانع شدند و دوستان ترشرو تنها سکوت اختیار کردند. 😉

خوب حالا چی کارش باید کرد؟ چرا این حس آسیب می بینه و چرا به flamewar کشیده می شه؟

مدتیه که این نوشته توی پیش نویس هام هستش. داشتم دائم فکر می کردم که چطور می شه حوادث از این قبیل را طبقه بندی کرد و چطور می شه این طبقه بندی را بررسی کرد و در نهایت راه حلی براش فکر کرد.

راستش نتیجه ای نگرفتم جز اینکه همینطور روی نمونه ها و شنیده ها برم جلو شاید مسیر درستی پیدا کنم.

حرف های زیادی این چند وقت شنیدم. فلانی داره سوء استفاده می کنه، داره بازاری کار می کنه، من از فلان ایده خوشم نمی یاد، کلا مخالفم و از این دست بحث ها. جالب اینجاست که غیراز اینها، چیز دیگه ای هم نمی بینی . خوب به مشکلات نگاه کنید. اینها مشکل نیستند، فقط تداخل سلایق هستند که به طریقه ناشیانه ای مطرح شده اند. درسمینار جلسه صد و پنجاه ششم در مورد flamewar اگر مروری بکنید ، این نوع اعتراض ها دقیقا شروع flamewar هستند . خوب مشکل کجاست؟

اکثر این دوستان به دلایلی شروع به این نوع اعتراض می کنند. من در اینجا تنها به دلایل مشترک بین تمامی این مورد ها می پردازم. اول از همه اینکه تماما موضوع را دو طرفه در نظر گرفته اند و گروه را فراموش کرده اند. علاوه بر آن از قدرت استدلال مناسب برخوردار نیستند و یا اینکه از آن استفاده مناسب نمی کنند.

و اما مورد اول قضیه اش چیه؟ موضوع اینه که یه گروه دارید، پس اگه ایده ای دارید ساختار متفاوتی مد نظرتون هست و یا ایده فعلی پیاده شده را نمی پسندید خیلی راحت می تونید نظرتون را به عنوان یه طرح در اختیار همه گروه بزارید و درنهایت نظر عمومی را جویا بشید. این همان هدف اصلی هم هست. رضایت اکثریت. اگه اکثریت مخالف هستند پس شما باید صبر کنید. اگر هنوز فکر می کنید که نظرتان درست است ولی از طرف دوستان درست هضم نشده پس مسیر مشکلی را پیش رو دارید که باید به جان بخرید و موضوع و مشکلات و مزایای آن را به طوری باز کنید که تایید گروه را کسب نمایید. و اگر نه از نظر خود برگردید. این یک نتیجه مناسب و بدور از درگیری را به همراه خواهد داشت. زیرا که در نهایت باید به این سمت کشیده شود و این موضوع تنها راه حل است. یعنی رای اکثریت. این مورد در مورد گروه های تفکیک شده می توانست بسیار کارساز باشد.

اما مورد دوم یعنی قدرت استدلال. این موضوع معمولا زمانی پیش می آید که احساسات و یا همان حواس وارد گود می شود و نه دلیل و یا هدف. اشخاص حوادثی را نظاره گر هستند (کامل و یا ناقص) که آنها را با یک سری اصول و افکار خود مخالف می بینند. ولی آن را تنها از لحاظ حسی بررسی می کنند و دلیلی برای آن مطرح نمی کنند و یا راه حلی برای آن ندارند. تنها یک مخالفت مطرح می شود و کل جمع حیران و سرگردان که چه کند مخالفت مطرح شده ولی نه راه حلی هست و نه دلیلی، پس نه مورد مخالفت شده را می توان نادیده گرفت، و می توان تایید کرد. پس تنها کار صورت گرفته مشخص کردن نقطه شروع flamewar است.

این نکته که در زمان مخالفت دلایل مخالفت و راه حل های پیشنهادی برای مشکل مورد نظر مطرح شود بسیار اهمیت دارد چرا که در آن لحظه است که نظرها رشد رو به جلو و پیشرفت گروه را به همراه خواهد داشت.

و به نظر من راه حل نهایی ، صحبت ها و بحث های دائمی در مورد نحوه ارائه پیشنهاد ، اعتراض و نظرات در گروه است، به شکلی که بعد از مدتی بستر فکری اکثریت بر یک بنیان شکل بگیرد. در کنار آن صبر و حوصله و حفظ حرمت انسانها در تمام طول دوره رشد (به نظر من اول دوره رشد هستیم) نیاز اساسی کار است.

3 پاسخ

  1. بسیار پست خوب و به جایی بود بهراد جان.من به شخصه نظرم درباره این درگیر‌ی‌ها این بود که ما هنوز بزرگ نشدیم.هنوز به اون حدی نرسیدیم که دست از بعضی رفتارهای بچه‌گانه برداریم.ولی با خوندن این مطلب کاملا دیدم نسبت به قضیه تغییر کرد.بالاخره این مسئله چیزیه که وجود داره و به قول خودت از این مرحله هم باید گذر کنیم.راه حل نهایی به نظرم خیلی خوب و منطقی بود.ممنون از پست خوبت 🙂

  2. از ان دسته مطالب بسیار خوشایند بود
    و با پیشنهاد حل این مشکل موافقم گرچه شاید اصلا درست نباشه بش بگم مشکل . اینا واقعیت زندگی اجتماعی هست . مثل واقعیت غذا خوردن برای انسان که هر ادمی یه جور باش برخورد میکنه . یکی زیاد میخوره یکی کم میخوره یکی غذا خوردن براش لذت بخش و یه جور تفریحه یک نفر هم فرکر میکنه غذا خوردن فقظ داره وقتشو میگیره و ارزو میکنه هیچ وقت گرسنه نشه !
    به هر حال هیچ کدوم از این برخوردا واقعیت این که انسان باید غذا بخوره را تغیر نمیده پس بهترین راه اینه که با این واقعیت رو به رو بشیم و بهترین راه رو پیش بگیریم . اینجاست که ادم یاد جمله زندگی یعنی همین می افته .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *